بهانه ی دیدار

انگار همین دیروز بود که صمیمیت و صفا از قلب ها که چه عرض کنم! از خانه و کوچه و بازار هم لبریز بود. انگار همین دیروز بود که در کوچه های ساده ی گلی راه میرفتیم و خبر از پیچیدگی روابط دلهایمان در پیشتر ها نداشتیم،
با هم بودیم اگر دور بودیم ، میخندیدیم اگر غم داشتیم و برای دیدار یکدیگر به دنبال بهانه نبودیم.
وای که چقدر دلتنگم برای لحظه هایی که به سرعت برق و باد گذشت.
برای خانه ی مادربزرگ با عطر سبزه های لب حوضش،با باغچه ی گل های بنفشه و صدای قل قل سماور و عطر چایی تازه دمش در پستوی اتاق پنج دری ...